از روزمرگی پیشرفت تا آرمان کمال

پشرفت در روزمرگی به خودنمایی و توهم خودبرترپنداری و هر قدمی در مسیری "پایان ناپیدا" محدود می شود اما آرمان کمال روزمرگی ها و حرکت کور به ناکجاها را برنمی تابد

از روزمرگی پیشرفت تا آرمان کمال

پشرفت در روزمرگی به خودنمایی و توهم خودبرترپنداری و هر قدمی در مسیری "پایان ناپیدا" محدود می شود اما آرمان کمال روزمرگی ها و حرکت کور به ناکجاها را برنمی تابد

۱ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

صداقت، وسعت، تعالی و کمال


این روزها می شود کمی هم از تعالی نوشت از کمال.


موضوعش از رمضان در ذهنم هست اما این روزها راحت تر است نوشتن؛ نوشتن از اینکه چگونه با صداقت به تعالی میرسیم و کمال؛ اینکه چگونه صداقت وجودمان را وسعت میبخشد و وسعت و بزرگی وجود بر صداقتمان می افزاید، تعالیمان می بخشد و به سوی کمالمان راه می نماید.


بگذار تا از صداقت شروع کنم. مفهوم عمیق و متفاوتی از این واژه را از کتاب زیبای ایستاده در باد، مدتهاست که در ذهن دارم و همیشه بسیار کمک کرده است در تبیین موضعات مختلف اعتقادی در ذهنم.


می گویند آنکه سیگار می کشد در حالی که آشناست به مضراتش در سطحی از وجودش به خودش دروغ می گوید. همینگونه است وقتی کنایه ای میزند به دوستی یا فخری میفروشد یا تحقیر میکند یا بدگویی کسی را میکند برای بالاکشیدن خودش. در همه این حالات خود در درون میدانیم که در سطحی داریم دروغ می گوییم. در سطحی داریم یک حقیقتی را می پوشانیم. همین طور است وقتی که بی اراده ایم. وقتی که تنبیلی میکنیم اما به خود میگوییم حالا این کار وظیفه من نیست؛ تقصیر خودش است که فقیر شده است. خودشان اشتباه کرده اند که درگیر جنگ شده اند.
چون تنبلیم باز بر یک حقیقتی را در درون سرپوش میگذاریم . . .

میدانیم که وجودمان همین ملموسات نیست بلکه بسیار داریم در درون خود از احساسات و ادراکات و معارفی که خود نسبت به خود حضورا درک میکنیم. و میدانیم که جهان بیرون مجموعه ای از زیباییها و نازیباییهاست که همکس در سطحی درکی از آن دارد. اما کفران میکنیم و به خاطر تنبلی یا تن پروروی و عادات و . .. کافر میشویم به این حقایق.


اما کم هم نبودند که صادقانه زیستند.

دشمنی مهاجم را به یر میکشد اما از سر عصبانیت و نفسانیت سرش نمی برد بلکه به دورن خود مراجعه میکند و صادق می شود و آنگاه که دریافت که وظیفه اش قتل اوست با صداقت اقدام می کند.


و در حالی که حاکم است و مدیر خزائن، در درون خود وظیفه سرپرستی همه یتیمان را احساس میکند. لذا شبها قرار ندارد.

علی بزرگ می شود و وسعت می یابد. آنکه صادق است آنقدر بزرگ می شود که نمی تواند از آرام بگیرد.


از وعظ و جنگ تا چارپا شدن برای کودک یتیم تا بخشیدن غذای شبش؛ فرقی نمیکند، صداقت آنقدر به انسان وسعت می بخشد که تصمیماتش از محدوده خودش، تنش، خانه اش، شهرش و حتی زمانش فراتر میرود.


همین می شود که می شوند ابوا هذه الامه؛ می شوند نگهبان و پدر من در امروز. در همین لحظه و در همین مکان. آنقدر وسعت می یابند و تعالی می یابند که قدرت اثری بیشتر از مکان و زمان خود می یابند.


و همینگونه می شود که چمران بهترین شرایط تنی را در آمریکا رها می کند و میرود بین کودکانی در لبنان؛ چون او نمی تواند به خودش دروع بگوید که تقصیر خودشان است که درگیر جنگ شده اند . . . به من چه؟ وظیفه من امروز مهندسی است و سفر به فضا!!!


و برعکس برخی آنقدر دروغ می گویند و در خود فرو میروند که حتی به خود هم آسیب میزنند! نه تنها جامعه در تصمیماتشان موثر نیست بلکه حتی همسر و مادر و حتی تن خودشان هم نیست! به خودآزاری می افتند. به بازی های عجیب جنسی یا خودآزاری در یک موسیقی یا . . .

یعنی انقدر دروغ گفته که دنیایش کوچک شده است. آنقدر سیاه شده که نمی بیند . . .


اما دنیای امروز و "پیشرفت" چه میکند با صداقت ما؟
تبلیغات چه میکند؟ تمرکز بر پیشرفت در حوزه های تخصصی با ما چه میکند؟ تقسیم کار و بی توجهی به سایر ابعاد وجودی ام چه میکند؟ این روزها بین دو تصمیم درگیریم؛ باید حوزه ای خاص را انتخاب کنی و همه وقت و تلاشت را بگذاری تا بتوانی "پیشرفت کنی" این انتخاب تو را کوچک خواهد کرد و وسعت را از وجودت خواهد گرفت.


اما در مورد این روزها که جرئت نوشتنم داد. به زهیر می اندیشیدم و به حر  و به حسین.

اگر بیعت میکردند زنده میماندند اما یک دروغ بزرگ به تاریخ و به ما و به خودشان گفته بودند

دروغی که هرگز یک پدر به فرزندش نمی گوید. دروغی که ممکن است به کوری، سیاهی، تاریکی و گمراهی فرزندان بینجامد

همین است که دلم گرم است که پدرانی دارم. همینجا. در همین آسمان و همین فضای خانه و مسجد و حسینیه

همانهایی که وسیع اند و صادق و مرا می توانند به سوی تعالی ببرند و کمال. همانهایی که دستشان باز است برای اراده بخشیدن و صداقت بخشیدن به من.


مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبدیلًا


باشد که من آن روز که پرده ها برافتد در برابر انبوهی از دروغ هایی که به خویشن گفتم سرافکنده نباشم و معذب.


  • جواد غیاثی