همه حرفمان این است که:
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
قبلا کم نگفتیم از اینکه آزادی بیش از آنکه بیرونی باشد درونی است.
آزادی را بیش از آنکه قدرت پریدن از این شاخه به ان شاخه و تجربیات ریز و درشت، در مسیری پایان ناپیدا، در این جنگل بی سر و سامان دنیا بدانیم
قدرت تسلط بر خود و نزدیکی با خویشتن راستین میدانم.
ناگزیر از سفرم بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
وا اسفا اما که آزادی را معکوس معنا کرده اند،
می گویند، هرچه قدرت از خود دور شدن بیشتر، آزادتر
هر چه بیشتر در مسیرهای بی فرجام رفتن و
بیشتر ذوق پرواز در درون را کورکردن، رهاتر و توسعه یافته تر
هر چه از خویشتن بیگانه تر شدن بهتر!
کوچ تا چند مگر می شود از خویش گریخت
"بال" تنها غم غربت به پرستوها داد
انگار این بال هایی که این روزها از تنوع و رفاه و مظهر خوشبختی و توسعه
به تنمان وصله کرده اند برای غریبتر کردمان است
برای خویشتن فراموشی
و چه عذابی است خویشتن فراموشی که عذابِ فراموشیِ معنای زندگی است:
و الذین نسو الله فانسیهم انفسهم
البته اشتباه نشود که "قدرت پریدن" در این پایان ناپیداها بد نیست
و انجا که آزادی به معنای "قدرت انتخاب" است و نه خودش مذموم نیست
اما چه کنیم که به جای قدرت انتخاب به زور باید آزادانه انتخاب کنیم این پریدن را!
اما چه کنیم که در این دنیای توسعه یافته بر اساس آن آزادی نازیبا
منفعت ها در آن است که من و شما را از خودمان برهانند
بیشتر در آزادی های ذوق کورکن و نازیبا غرقمان کنند
و خودمان را بیشتر فراموش کنیم
آن خودی که میتواند پروازمان دهد در خنکای فر و ظفر
آنجا که مدام نسیم تازه خنک گشته ی پاییزی جانمان را طراوت میبخشد و جانی دیگر:
فرّ و آزادی و فتح و ظفر است
نفس خرم باد سحر است
آنجا که رضایت است و رضایت است و رضایت
آن آزادی همواره در سویی نازیبایی دارد، نارضایتی همیشگی دارد و ناآرامی
دلیلش هم روشن است؛ چرا که طالب آزادی را فراموش کردی ایم. طالب آزادی را در قفس تن انداخته
و خواسته هایش را به فراموشی سپرده ایم
خود را فراموش کرده ایم
و چه سفری و خوشی ای و رهایی ای که خود را در ازایش به بند انداخته ایم.
این سفر نیست جز خواسته اطرافیان، خواسته جمع و خواسته دنیایی که بی محابا در جاده پایان ناپیدا توسعه و رفاه و پیشرفت، سرها را پایین انداخته و به سرعت میتازد
و در این جاده هر چه برویم چون از خود بی خبریم، چیزی نصیبمان نخواهد شد از آزادی
بلکه هر روز بیشتر گرفتار این آزادی می شویم تا از ان گم گشته یادمان نیاید.
و از رضایت هم خبری نخواهد بود:
همان رضایتی که عین خوشبختی است:
وعدالله المؤمنین و المؤمنات جنات تجری من تحتها الانهار
خالدین فیها و مساکن طیبه فی جنات عدن و
رضوان من الله اکبر ذلک هو الفوز العظیم