"کمیابی" مسئله اول دنیاپرستان
از همان ابتدا در ضرورت فراگیری و ترویج دانش اقتصاد به مسئلهی کمیابی اشاره میکنند. خواستههای نامحدود بشر در برابر منابع محدود در دسترس مسئلهی کمیابی منابع را ایجاد میکند که اقتصاد باید برای حل این مسئله تلاش کند. انحراف اینگونه طرح موضوع برای یک مسلمان چندان سخت نیست. خواستههای نامحدود انسانی که مسیر واقعی رشد و کمال خود را یافته است هرگز مادی و اقتصادی نیست بلکه محدودترین و ناچیزترین نیازهای او مادی است. لذا طرح موضوع کمیابی به این شکل نشان از یک انحراف جدی در مبانی اعتقادی اقتصاددانان مغربزمین دارد.
شاید بتوان علت طرح مسئلهی کمیابی به عنوان یک مسئلهی مهم در مجامع علمی را به گفتمان دنیاپرستانهی غرب و ایدهی توسعهی خطی و پیشرونده در دنیا توسط روشنفکران از دینبریدهی غربی، در جریان مدرنیته مرتبط دانست. آنجا که بشر نهایت آمال و آرزوهای خود را در یک مسیر خطی بیبرگشت و بیانتها و در گذر همین دنیای مادی خلاصه میبیند، حتما منابع دنیا کمیاب خواهد شد. کچویان(در مقاله 1384 با عنوان توسعه سرابی ویرانگر) دنیاگریزی روشنفرکان اولیه را اینگونه شرح میدهد:" محدودسازی خود به دنیا و منافع دنیایی ، ضدیت با سنت و ساختارهای سنتی بهویژه دین، جستوجوی بهشت اینجهانی و تلاش برای ساخت آن بر پایهی مقدورات و امکانات صرفا انسانی، بهویژه عقل خودبنیاد از مهمترین ابعاد تمایز جهان این نیروهای توسعهیابنده اولیه تجدد با جهان غیر تجددی است."
دنیا پرستی به کمیابی موضوعیت بخشید و پرداختن افراطی به کمیابی به بی هویتی بیشترانجامید
شاید به همین دلیل است که دنیای غرب امروزه با بحران بیهویتی مواجه است چنانچه تافلر(1980) در وصف جامعهی آمریکا میگوید: یک قرن یا بیشتر است که یاس همه جاگیر و فرساینده ای بر فرهنگ ما سلطه یافته است. قبل از او ماکس وبر نیز این شرایط را پیشبینی کردهبود: "هنوز کسی نمی داند که در آینده چه چیزی در قفس جای خواهد گرفت، و معلوم نیست که آیا در پایان این فرآیند غول آسا پیامبرانی کاملا جدید ظهور خواهند کرد ، یا یک دوره نوزایی نیرومند افکار و آرمان های کهن پدیدار خواهد شد و یا نیز - در صورتی که هیچ یک از این ها روی ندهد- یک تحجر مکانیکی آراسته به نوعی تکبر تشنج آور پدید خواهد آمد. به هر صورت چه بسا برای آخرین انسان های این رشد مدنیت، کلمات زیر شکل حقیقت به خود گیرند:
متخصصان بی الهام و شهوت پرستان بدون قلب که به چنان درجه ای از پوچی رسیده اند که تاکنون تمدن انسانی هیچ گاه تا این حد نرسیده بود."(وبر/ثاقبفر، 1388)
لذا بحران بیهویتی که ناشی از توجه بیاندازه به دنیا و قراردادن ان به عنوان تنها منبع خوشبختی انسان و در یک کلام خلاصهکردن زندگی در اقتصاد و بنانهادن اقتصاد برای حل بحران کمیابی ناشی از توجه بیشاز حد و افراطی امروزه دامنگیر نه غرب، بلکه تمام دنیاست که به انحا مختلف از گفتمان غالب تاثیر پذیرفته است.