از روزمرگی پیشرفت تا آرمان کمال

پشرفت در روزمرگی به خودنمایی و توهم خودبرترپنداری و هر قدمی در مسیری "پایان ناپیدا" محدود می شود اما آرمان کمال روزمرگی ها و حرکت کور به ناکجاها را برنمی تابد

از روزمرگی پیشرفت تا آرمان کمال

پشرفت در روزمرگی به خودنمایی و توهم خودبرترپنداری و هر قدمی در مسیری "پایان ناپیدا" محدود می شود اما آرمان کمال روزمرگی ها و حرکت کور به ناکجاها را برنمی تابد

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

"کمیابی" مسئله اول دنیاپرستان

از همان ابتدا در ضرورت فراگیری و ترویج دانش اقتصاد به مسئله­ی کمیابی اشاره می­کنند. خواسته­های نامحدود بشر در برابر منابع محدود در دسترس مسئله­ی کمیابی منابع را ایجاد می­کند که اقتصاد باید برای حل این مسئله تلاش کند. انحراف این­گونه طرح موضوع برای یک مسلمان چندان سخت نیست. خواسته­های نامحدود انسانی که مسیر واقعی رشد و کمال خود را یافته است هرگز مادی و اقتصادی نیست بلکه محدودترین و ناچیزترین نیازهای او مادی است. لذا طرح موضوع کمیابی به این شکل نشان از یک انحراف جدی در مبانی اعتقادی اقتصاددانان مغرب­زمین دارد.

شاید بتوان علت طرح مسئله­ی کمیابی به عنوان یک مسئله­ی مهم در مجامع علمی را به گفتمان دنیاپرستانه­ی غرب و ایده­ی توسعه­ی خطی و پیش­رونده در دنیا توسط روشنفکران از دین­بریده­ی غربی، در جریان مدرنیته مرتبط دانست. آنجا که بشر نهایت آمال و آرزوهای خود را در یک مسیر خطی بی­برگشت و بی­انتها و در گذر همین دنیای مادی خلاصه می­بیند، حتما منابع دنیا کمیاب خواهد شد. کچویان(در مقاله 1384 با عنوان توسعه سرابی ویرانگر) دنیاگریزی روشنفرکان اولیه را این­گونه شرح می­دهد:" محدودسازی خود به دنیا و منافع دنیایی ، ضدیت با سنت و ساختارهای سنتی به­ویژه دین، جست­وجوی بهشت این­جهانی و تلاش برای ساخت آن بر پایه­ی مقدورات و امکانات صرفا انسانی، به­ویژه عقل خودبنیاد از مهم­ترین ابعاد تمایز جهان این نیروهای توسعه­یابنده اولیه تجدد با جهان غیر تجددی است."

دنیا پرستی به کمیابی موضوعیت بخشید و پرداختن افراطی به کمیابی به بی هویتی بیشترانجامید

  شاید به همین دلیل است که دنیای غرب امروزه با بحران بی­هویتی مواجه است چنانچه تافلر(1980) در وصف جامعه­ی آمریکا می­گوید: یک قرن یا بیشتر است که یاس همه جاگیر و فرساینده ای بر فرهنگ ما سلطه یافته است. قبل از او ماکس وبر نیز این شرایط را پیش­بینی کرده­بود: "هنوز کسی نمی داند که در آینده چه چیزی در قفس جای خواهد گرفت، و معلوم نیست که آیا در پایان این فرآیند غول آسا پیامبرانی کاملا جدید ظهور خواهند کرد ، یا یک دوره نوزایی نیرومند افکار و آرمان های کهن پدیدار خواهد شد و یا نیز - در صورتی که هیچ یک از این ها روی ندهد- یک تحجر مکانیکی آراسته به نوعی تکبر تشنج آور پدید خواهد آمد. به هر صورت چه بسا برای آخرین انسان های این رشد مدنیت، کلمات زیر شکل حقیقت به خود گیرند:

متخصصان بی الهام و شهوت پرستان بدون قلب که به چنان درجه ای از پوچی رسیده اند که تاکنون تمدن انسانی هیچ گاه تا این حد نرسیده بود."(وبر/ثاقب­فر، 1388)

لذا بحران بی­هویتی که ناشی از توجه بی­اندازه به دنیا و قراردادن ان به عنوان تنها منبع خوشبختی انسان و در یک کلام خلاصه­کردن زندگی در اقتصاد و بنانهادن اقتصاد برای حل بحران کمیابی ناشی از توجه بیش­از حد و افراطی امروزه دامن­گیر نه غرب، بلکه تمام دنیاست که به انحا مختلف از گفتمان غالب تاثیر پذیرفته است.

  • جواد غیاثی
  • ۰
  • ۰

سوالهایی که پیشرفت زدگان به پستو میرانند

می خواهم کمی بالاتر بروم و به آرمانها، رشد و پیشرفت بیندیشم.

شاید نگریستن به حرکت آدمها از روی ستاره ها کمی جالب تر باشد.

شاید حتی جالب باشد که از نگاه دوستم امیر که سالها پیش در کنج یک خانه قدیمی سوخت و پرکشید و شاید حالا بالای یکی از ستاره ها به نظاره ی ما نشسته است به روزهایمان بنگرم.

بگذار خیلی راه دور نروم، حتی شاید پیرمرد سپیدپوشی که امروز دیدم و قامتش کامل دولا شده بود هم نگاه متفاوتی به دنیا و این دعواهای ما بر سر رشد و ترقی داشته باشد.

به این می اندیشم که بزرگترین آرزوی او چیست؟ او که به سختی بر میخیزد و می نشیند بعید است که چندان لذتی از این دنیا برگیرد.

خیلی زود یاد پیرمرد دوست داشتنی ای افتادم که دوست پدرم بود. خیلی شاد بود و سرحال. اما ناگاه روزی نفس عمیقی کشید و با ناامیدی دردآوری از بی وفایی دنیا گفت. تمام شور و هیجانش خشکید و تمام انرژی ای که همهیشه از او گرفته بودم تخلیه شد. آنقدر سخت آه کشید که وجودم لرزید. انگارعزرائیل را دید پیش چشمانش . . . !

بگذریم. می خواستم بگویم شاید دیدن دنیا و پیشرفت از نگاه پیرمردی که منتظر مرگ است طعم دیگری داشته باشد.

قصه هایم را خلاصه کنم؛ می خواستم بگویم اگر آرامش را یک مولفه اصلی پیشرفت بدانیم و یافتن پاسخ برای تمام سوالهایمان را یک مولفه مهم آرامش، آیا پیشرفت بدون یافتن پاسخ برای این سوال که مرگ چیست و چه بر سرمان خواهد آورد معنایی خواهد داشت؟

این نیز یک دور باطل کورذوقی آدمیام پیشرفت جوست. سوال های عمیقشان را به پستو می رانند تا در روزمرگی سطحیشان خوش باشند و به جلو بروند. یکی زندگی اش می شود سگی، یکی محافظت از فلان گونه حیوانی در حال انقراض، یکی پیشبرد جنبش لختی در جهان، دیگری پیروزی در رقابت های بی پایان شغلی و . . .

و این به فراموشی سپاری سوال های عمیق دور باطلی می شود که هر روز ذوقمان را کورتر، در قبر روزمرگی مدفون تر و از کمال دروترمان می کند . . .

  • جواد غیاثی